«تولید، دانش بنیان، اشتغال آفرین»

جایگاه هرم قدرت در ساختار کنونی خانواده

بسم الله الرحمن الرحیم

در زمانهاي گذشته شكلي از خانواده در اين سرزمين وجود داشت كه جامعه شناسان آن را به اصطلاح كلي «خانواده گسترده» وصف كرده‌اند. خانواده گسترده خانواده‌اي بود بر اساس شرايع اسلامي و سنتهاي ايراني؛ خانواده اي كه مذهب و سنت و شيوه توليد اقتصادي جوامع كشاورزي مباني آن را تشكيل مي داد. اين خانواده بر اساس «پدرتباري»، «پدرمكاني»، «پدرسالاري» و «اولويت جنسي مذكر» استوار بود و سازمان مرتبي داشت كه زير نظر پدر اداره مي شد. حمايت پدري، فرزندان را نه فقط به هنگام خردسالي شامل مي شد بلكه حتي پس از ازدواج آنان بر همسران و كودكان نيز سايه مي‌گسترد. سراي خانوادگي بيش از دو و گاهي سه نسل را در خود جا مي‌داد و چه بسا كه بستگي نسبي يا سببي دورتر را نيز در بر مي‌گرفت و خدمتكاران و زنان و اطفال آنان را نيز مأوا مي‌شد.
خانواده، واحد توليد و مصرف بود و درآمد آن تحت نظر رئيس خانواده كه در غالب موارد مسن‌ترين فرد مذكر بود، خرج مي شد و افراد خانواده همگي حكم كاركنان دستگاه اقتصادي واحدي را داشتند و زير نظر پدر، كه منزلت مديري اين مؤسسه را دارا بود، به كمك يكديگر به كار و توليد مي‌پرداختند و دسترنج خويش را خود مصرف مي كردند. به اين ترتيب ملاحظه مي‌شود كه افراد خانواده‌ها درآمدهاي مستقل پولي نداشتند. شغل نيز تابع خصوصيات خانوادگي بود و گاهي تنها راه بدست آوردن شغل، تعلق به خانواده و صنف شغلي خاصي بود.
در اين تشكيلات، فرد در رابطه با گروه خود است و ميان فرد و جامعه رابطه مستقيمي وجود ندارد. مشروعيت و هويت فرد در ميزان تعلق او به گروه و توسط گروه مشخص مي شود و در داخل گروه خانوادگي سلسله مراتبي دقيق از پايگاه ها و نقشها برقرار است و شك و شبهه‌اي در حقانيت اين پايگاه ها و نقشها متصور نيست.
بطور كلي مي‌توان گفت كه خانواده براي انسان دوران گذشته دنيايي كامل بود و بار وظايفي را كه امروز، مؤسسات عديده به دوش گرفته‌اند، خانواده قديم يك تنه پيش مي‌برد. خانواده هم كانون الفت زن و شوهري بود و هم كودكان را پرورش مي‌داد و دانش مي‌آموخت؛ هم سنتهاي كهن ـ چه عرفي و چه ديني ـ را حفظ و منتقل مي‌كرد و هم به مثابه كارگاهي اقتصادي بود و هم به منزله جايگاه خوشي و كامراني. ناگفته نماند كه با وجود رابطه صميمي ميان اعضاي خانواده، همه يك مرتبه نداشتند. تكيه نظم خانواده كهن بر پدر و اعقاب ذكور او بود و مادر و دختران او از حقوق و امتيازها بهره‌اي كمتر مي‌بردند. زیرا در گذشته براي دختران ازدواج مرحله‌اي بود كه از نقش دختر مجردي كه در خانه پدر يا برادر زندگي مي كرد به نقش كدبانوي منزل برسد. پايگاه اجتماعي دختر مجرد در خانه پدر يا برادر، نامشخص بود؛ احتمالاً بالاتر از خدمه، اما به طور حتم پايين تر از پايگاه كدبانوي خانه. تنها راه ارتقاء اجتماعي، ازدواج بود. هرچند كه زن متأهل معمولاً تحت سلطه مادر شوهر بود و شوهر نيز بر او اعمال قدرت مي كرد، اما به تدريج با انتقال اقتدار شوهر به زن در حيطه هايي خاص، زن تبديل به فرد فرمان دهنده پس از فوت مادر شوهر و به بالاترين مقام خانه مي رسيد. به اين ترتيب براي دختران جامعه ازدواج تنها امكان كسب يك نقش اجتماعي قابل قبول جامعه بود. مردها نيز مجبور به ازدواج بودند زيرا اداره واحد خانه كه در عين حال محل توليد نيز بود، بدون وجود زن كه قسمتي از كارها را بر عهده گيرد امكان نداشت. با ازدواج، مرد مجرد تبديل به يك فرد متأهل مي شد كه اهميت اجتماي بالاتري از مرد مجرد داشت (سگالن، ۱۳۷۰، به نفل از آستين فشان، ۱۳۸۰: ۵۶). اما اکنون شرایط اجتماعی برای دختران تفاوت های شگرفی را رقم زده است و جایگاه آنان در خانواده الزاماً با مولفه های پیش گفته تعیین نمی شود.
تحولات اقتصادي و سياسي و اجتماعي و فكري كه در نيم قرن اخير رخ نمود، چهره خانواده ايراني را خصوصاً در شهرها دگرگون كرد. قدرت پدر تنزل يافت، وحدت خانوادگي زبوني گرفت و وسعت و وظايف اين واحد مهم حياتي و اجتماعي به كاهش رفت. با آنكه قوانين و مقررات مربوط به ازدواج و خانواده تغيير فاحش يافت و چارچوب قانون مدني تازه، مباني اسلامي را با اندك مرمتي نگاه داشت، اما نيروهاي متحول كننده كه زاده مقتضيات عصر جديد است، ظاهر شدند و تعادل قديم را تغيير دادند. مثلاً با آنكه قانون مدني تعدد زوجات را تجويز مي‌كند، اما شرايط زندگي تازه چنان است كه اكثريت از قبول آن استنكاف دارند. همچنين «تحرك مكاني» مرد و زن و تدوين قانون حمايت از خانواده كارگران و روستاييان، لزوماً ابعاد خانواده را دگرگون كرده است. دخالت دولت در امر خانواده نيز اهميت بسيار دارد. اعلام تساوي حقوق مرد و زن و تدوين قانون حمايت خانوار را بايد از جمله اين عوامل دانست.
نيروهاي موجد تحول، يكي نفوذ تمدن مغرب زمين و ديگري سوق به اقتصاد شهري و صنعتي بود. صنعت جديد با اقتصاد خانگي سربسته قديم منافات دارد و جمع خانوادگي را پراكنده مي‌كند و اختيارات خانواده را كاهش مي‌دهد. در طول دهه های اخیر علیرغم اینکه جمعیت ۱٫۳۴ برابر گشته، تعداد زنان شاغل در این مدت ۲٫۲ برابر، تعداد زنان جویای کار ۲٫۱۷ برابر، تعداد محصلین زن ۱٫۴۴ و تعداد زنان خانه دار ۱٫۵۸ برابر گشته است، که در مقایسه با رشد زنان شاغل و وجویای کار، پایین تر است. در نتیجه تحقیقات متعدد، گرایش زن به سوی اشتغال بیش از همه بر خانواده اثر می گذارد و روابط زن و شوهر و فرزندان را دگرگون می کند.
تسخیر فضای بیرون از سوی زنان با حرکت موازی ورود مردان به خانه همراه نیست و این بر هرم قدرت در خانواده تاثیرگذار بوده و آنرا نامتقارن می سازد. هرم قدرت در خانواده و روابط بین زوجین و فرزندان و میزان سلطه گری و سلطه پذیری اعضای آن عوامل تعیین کننده ای هستند که از طریق فهم و درک آن می توان به تحولات آینده خانواده پی برد. مهمترین عوامل تأثیرگذار بر جایگاه زن در هرم قدرت خانواده را می توان آموزش و اشتغال زنان قلمداد نمود. محدودیت های موجود در ساختار اجتماعی جامعه نسبت به زنان برای دستیابی به قدرت و ثروت باعث شده تا زنان رو به تحصیلات بیاورند و از این رهگذر و با کسب سرمایه فرهنگی بتوانند نقش بهتری ایفا کنند، اما همین موضوع نیز به تنهایی می تواند ساختار و هرم قدرت در خانواده ایرانی را متحول کند؛ به طوری که اینک بیش از پیش خانواده هایی با فضای مشارکتی و دموکراتیک در جامعه ایران دیده می شود. خصوصاً که درک تغییرات و دگرگونی ها در جهان کنونی بیشتر در جوانان ایجاد می شود.

سوال: منبع تصمیم گیری در خانواده کیست؟

حوزه اعمال قدرت فرزندان مجرد در خانواده

پیمایش ملی خانواده جهاد دانشگاهی سال ۱۳۹۷

جامعه ایران جامعه ای بین سنت و مدرنیته است؛ به این معنا که اعضای جامعه به ارزش های سنتی خود شک کرده اند و درعین حال، در مقابل ارزش های جدید نیز مقاومت می کنند. با تغییرات نظام ارزشی در جامعه، ارزشهای کهن و سنتی از زن در خانواده به عنوان همسر کدبانو، مطیع و محجوب، چندان مورد پذیرش عمومی جامعه کنونی نیست. از سوی دیگر متاسفانه در برخی جوامع (از جمله ایران) بواسطه قرنها حاکمیت نظام های استبدادی زورگو بر مردم، حقوق زنان در برخی موارد مورد اجحاف مردسالارانه و زورمدارانه شده و منتهی به تحکم برخی مردها و تضعیف جایگاه زن در خانواده ها می شده است. گرچه پس از پیروزی انقلاب اسلامی و شیوع مردم سالاری و همچنین انتشار مضامین اسلامی در کشور و نیز به موازات آن، وارد شدن ارزشهای مدرن نسبت به زنان و خانواده در غرب به کشور و عوامل پیش گفته، تا حد زیادی این مساله دستخوش تغییر شده است. بطوریکه میزان خشونت های خانوادگی کاهش یافته و زنان جایگاه خود را در پی ریزی و تحکیم بنای خانواده ها تا سطح معتنابهی بدست آورده اند. مع الوصف از آنجا که تغییر فرهنگ در جامعه امری زمان بر و تدریجی است، چنین به نظر می رسد که همچنان در میان برخی خانواده ها و پیش فرض ها و پسماندهای ذهن مردها، تا حدی رویکردهای تحکم مردسالارانه وجود دارد.
اکنون با تضعیف پدرسالاری، هرم قدرت در خانواده با تغییر و تزلزل های ساختاری سامان نیافته مواجه است و شاهد زن سالاری و فرزندسالاری افسارگسیخته هستیم. بطوریکه فرزندان با حاکمیت یافتن در خانواده، در قیاس با نسلهای گذشته بسیار فردگرا، خودمختارطلب و خودخواه شده اند. لذا پیوند ازدواج میان دختر و پسر خودمحور نسل جدید، یکی از عوامل اصلی افزایش سرسام آور میزان طلاق در کشور آنهم خصوصاً در سالهای اولیه ازدواج را تبیین می کند.

مقتضاي زندگي شهري نو، خانواده كوچك زن و شوهري است و اجتماع چند نسل در يك مسكن ديگر به سهولت گذشته امكان ندارد. زن به عنوان همدم و همكار (لااقل در مناطق شهري) مرد پذيرفته شده است. مدرسه به كمك خانواده آمده و گاه تعاليم آن با تعاليم خانواده تضاد پيدا كرده است. البته بايد اشاره به اين مسأله كرد كه خانواده وسيع پدرسالاري يكسره رخت برنبسته و خانواده كوچك زن و شوهري همه سو بر جاي آن ننشسته است. نه فقط در ميان ايلات و روستانشينان بلكه نزد مردم شهري نيز هنوز آثار و بقاياي صورت كهنه خانواده ديده مي‌شود. تحقیقات نشان می دهند که ميزان طلاق در شهرها بيش از روستاها است و افزايش طلاق با توسعه صنعتي، شهرنشيني ، سطح سواد زن و اشتغال زنان رابطه دارد. زیرا هم فهمي و اشتراک در خانواده ها در جامعه شهري به علت عدم شناخت کافي و فهم متقابل مشترک افراد، شکنندگي قابل توجهي در روابط زناشويي ايجاد مي کند. در حالی که در نواحي روستايي، درون همسري قومي اثر مثبتي بر پايداري ازدواج دارد. به همين دليل ازدواج هاي درون همسري قومي به صورتي امن در شبکه روابط اجتماعي و تجويزهاي هنجاري تنيده شده اند و از اين جهت کمتر در معرض از هم گسيختگي اند)ادگوک، ۲۰۱۰ ).
در كل بايد گفت كه خانواده ايراني امروزه در گرماگرم تحول است و به اصطلاح جامعه‌شناسان در مرحله انتقالي است. يعني پاره‌اي از صفات گذشته را حفظ كرده و با خصايص جديد درآميخته است. پهناوري خانواده قديم را ندارد اما از خانواده جوامع پيشرفته صنعتي نيز گسترده‌تر است. به پدر قدرت و اختيار مطلق را نمي‌دهد و با وجود اين، تسلط نسبي بر زن و فرزند را نيز از او نگرفته است و از اين روي با خانواده تساوي كامل زوجين، چنانكه در ممالك اروپايي و آمريكايي مي‌توان مشاهده نمود، تفاوت و فاصله وجود دارد. زن تا حدي شريك زندگي مرد شده است اما نه به آن اندازه كه هميشه حق همدلي و هم‌انديشي و خصوصاً همكاري با شوهر خود را داشته باشد. همه واحدهاي تازه زناشويي مسكن مستقل نمي‌گيرند و به جاي «نوسرائي» به «پدرسالاري» روي مي‌آورد و اگر امكان استقلال مسكن براي جوانان فراهم آيد هميشه بدان معنا نيست كه مانع از تشكيل يك شبكه وسيع از اعضاي فاميلي نسلهاي مختلف كه در اقتصاد و منابع و مسئوليتها مشترك هستند، شود. وجود تفاوت ها و انتظارات اعضای خانواده ها در ساختارهای موجود عامل ایجاد برخی تنشها در میان زوجین شده است.

 

تلگرام
توییتر
لینکدین
واتساپ
ایمیل
چاپ

مطالب مرتبط

_________________

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


  • دسته بندی

  • اخبار فوری

  • بازدید سایت
  • 1
  • 2
  • 12
  • 1,975
  • 17,935
  • 4,362